او گفت دیدنی دایی مادرت بیام که چی بشه پیره و ..
به من چه
گفتم سالی یه باره مادرم ناراحت میشه دوست داره دومادش همراش باشه سال اوله میبیننت
گفت نه نمیام
حالا هم مادرم دوروز بود حالش خیلی گرفته بود خیلی دلم براش سوخت
بابام کلا بی احساسه و اصلا مادرمو همراهی نمیکنه
گفتم حداقل همسرم میاد دل مادرم شاد میشه
او هم نیومد هیع خدااا
مادرم یه هفتست حالش خیلی گرفتست دیروزم فهمیده تومور کوچیک تو سینش هست ...
بابام که اصلا براش مهم نیست
من الان باید چیکار کنم ...😔