امروز چن ساعتی کار داشتم خونه جاری و خواهرشوهر نزدیکمه
بچرو گذاشتم خونه خواهرشوهرم گرم بود نمیشد ببرمش
اوردمش خونه هی میگف مامان نریا من تورو دوست دارم دیگم مامان نمیخوام
گفتم حالا مگه چیشده؟ مگه من گفتم جایی میرم؟
گفت اخه امروز عمه شکلات داده گفتم دستت دردنکنه مامانم نمیخره میگ دندونت درد میگیره
عمه گفته عجب مامان بدی داریا گفتم اره نه شکلات میگیره ن ابنبات
عمه هم گفته عیب نداره ب بابات بگو ی مامان دیگ برات بخره
واقعا موندم
دوس دارم زنگ بزنم ب خواهرشوهرم
شوهرمم میگ خودم بهش میگم ولکن