تمام وجودم استرس شد ی دیقه رفتم پنجره رو ببندم
مدیر بلوک بیرون بود دید منو
الان هی پیش خودم میگم فردا ب بابام نگه دخترت میاد پشت پنجره؟ چهارتا حرفم از توش دراره
خیلی میترسم
نه بابا چرا خودتو با این افکار مزخرف مریض میکنی آخه
می‌دونم وسواس ذهنی خیلی بد میشه منم دارم
ولی نباید بها بدی بهش
عزیزم به این فکر کن پنجره رو ساختن که بری پشتش
بره بگه به جهنم
جرم که نکردی
این حرفا چیه؟
به خودت مسلط شو
هربازنزدیک میاد بگو دورشو
رفتی اب وهوا رو ببینی چطوریه
به اون اقاچه مربوط
سه چهار جمله خیلی منطقی توی ذهنت باشه اگه بابات گفت بگو
اگه باز رفتار بدی کرد بگو من هز شمابیشتر به شئونات خودم اهمیت میدم ومسایل اخلاقی برام مهمه
اگرباز پدرتون رفتاربدی کرد
ازاعصا خانواده کمک بخواه
بگو ببینید من درفشارم عداب می کشم
خواهربرادرداری مامانتون پیشته؟
خوشگلم اینکه پدرت آدم حساسیه باعث شده ترس و اضطراب داشته باشی
من این موضوع رو درک میکنم
ولی اینو قبول کن از نظر ماهایی که از بیرون میبینیم اصلا چیزی نیست که بخواد بره به پدرت بگه
چند تا نفس عمیق بکش چندتا صلوات بفرست و بسپر به خدا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
46 ثانیه پیش
46 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
