خواب دیدم بی بیم اومده پیشمون ازم ناراحته دستموگرفت که باهام حرف بزنه ولی من از دستش دستموکشیدم و گفتم دیرم شده میخوام برم سر کار اومدم بیرون خونه
دیدم خیلی دمپایی گذاشته همه هم کهنه بودن ولی من دمپاییمو پیدا نکردم خیلی عصبی شده بودم اومدم برم کفشمودر اوردم که پام کنم یه کفش طبی سیاه براق بود و بعدش انگار دمپاییمو پای خواهرم پیدا کردم
بگم من متاهلم و ی جورایی دارم جدا میشم از شوهرم امیدوارم دعای شما پشتم باشه ک برگردیم سمت هم
خواب دیگم هم اینه ک انگار کسیوداشتم کنارم نمیدونم کی بود نمیشناختمش ولی ی دختر و ی پسر ک اصلا نمیشناسمشون و چشمای سبز پسره خیلی توحیاط خونمون نگام میکرد منم نگاش میکردم دختره ازم خواست برادرشو قبول کنم که پسش زدم گفتم من علاقه ای
ندارم