خونه کسی بودیم خیلی سوال میکرد جیع میکشید صابخونه ام داش یریز حرف میزد ...
من ی پیشگون ریز از پاش گرفتم گفتم میبینی خاله حرف میزنه و....
گریه کزد بعد گفت برو او نور بشین ...
گفتم دارم چایی میخورم
چایی مو داد دستم گفت حالا برو او نور نبینمت
منم رفتم
پشت شو کرد چای شو میخورد اخمم کرد بود