تجربه ایی که داشتم این بود که یه پسر حدود ۲۵ ساله هرجا که میرفتم دنبالم میومد؛مثلا تو داروخانه برمیگشتم میدیدم پشتمه رفته بودم فروشگاه همینجوری قدم ب قدم میومد باهام خلاصه هرجا میرفتم برمیگشتم میدیدم این پشتمه هیچی نمیگفتم بهش چون میترسیدم بدتر کنه؛حدود دو ماه اینجوری گذشت ولی بعد دوماه یه دفعه غیب شد نمیدونم کی بود یا چرا این کارو میکرد ولی خداروشکر رفت وگرنه از ترس سکته میکردم اخه هرروز تو ماشین روبروی خونمون مینشست
ی مدت دوباره خبری ازش نبود
ولی باز سر و کله ش پیدا شد و من هر روز این آقا رو میدیدم به حدی ترسیده بودم که هر روز واسه دوستم که همکارم بود لایو لوکیشن میفرستادم که اگه بلایی سرم اومد و غیبم زد شاید بتونن پیدام کنن. یه روز که داشتم از سر کار با اسنپ برمیگشتم تقریبا هوا تاریک شده بود. سر کوچمون که پیاده شدم و چند قدم جلوتر رفتم، حس کردم یکی داره تعقیبم میکنه. از ترس نیمدونستم چیکار کنم. آقا همون یارو بود. تا خواستم فرار کنم یه دستمال گرفت جلو دهنم و دیگه هیچی نفهمیدم. به هوش که اومدم دیدم توی یه خونه ام و دست و پاهام و دهنم بستس. آقا سرتونو درد نیارم خیلی طول نکشید که پلیسا ریختن تو خونه و دستگیرش کردن. بعدا فهمیدم یارو گوشیمو خاموش نکرده بوده و دوستم از طریق لایو لوکیشن گوشیم فهمیده بود که یه بلایی سرم اومده و به پلیس زنگ زده بود.
طی تحقیقاتی ک انجام شد و بازجویی
کاشف به عمل اومد که این آقا قبلا بهشون خیانت شده و جنون داشته و منو شبیه به همسر قبلیشون میدیده 😐😐.