بگید حق بامنه یا مادرم ده روز پیش با شوهرم رفتیم خونه مادرم اینم بگم ما شاید ۳ماه یا۴ماه یکبار بریم خونه مادرم از وقتی رسیدم خونه مادرم فقط ۵دقیقه اول بامنو بچم حرف زد بعدخواهر کوچیکم زنگ زد بااون بعدش دختر۲سال و۴ماهش همش زنگ میزد ومامانم هم همش زنگهای اونو جواب میداد دوبار بهش گفتم دیگه بسه اخه اومدم خونت چقدر حرف میزنی باز بچش قطع میکرد وزنگ میزد مادرمم میگفت بیا با دختر خالت حرف بزن ابجیم میگفت مامان میخواد باتو حرف بزنه آخرشم بلند شدم اومدم خونم
دلت میاد
یعنی مافقط رفتیم نشستیم که نوه ۲سالش حرف بزنه میگم بسه قطع کن میگه بچست خب منم رفته بودم دلم باز بشه اما تواین ۴۵دقیقه که خونش بودیم فقط با نوه ۲سالش حرف زد
عید به عید برو دیگه
وا با یه بچه دو شاله در افتادی،😏
گوشی رو میگرفتی با خواهر زادت حرف میزدی خوب
سخت نگیر دختر
خب بچه س
باید صبرتو زیاد میکردی
طفلی مادرت
ازاون ورخواهربیفکرت گیرداده ازاینورهم فکرکرده توحالاحالاهاهستی گفته دل بچه نشکنه
برویه نیشگون ازاون پدرسوخته بگیر
خواهرت روهم زنگ بزن هرچی دلت خواست فحش بده ازطرف منم فحش بده
تندتندزنگ بزن به مادرت وبچه ات هم هی زنگ بزنه
مادرازودمیرن
گنج هستن گنج
قدرش روبدون
همیشه حق با مادرت هست
مادرت باید ملاحظه میکرد و میگفت به خواهرت که مهمون دارم. خواهرتم دیگه شورشو درآورده هی زنگ میزده که بچش حرف بزنه. البته مادر بنده خدات که نمی تونسته بگه زنگ نزن مدام اون خواهرت باید زنگ نمیزده و سر بچشو‌با یه چیز دیگه گرم می‌کرده.
استارتر به نظر میرسه یا افسرده ای یا دل نازک ....امیدوارم مشکل حل بشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
