۳ساله تلاش میکنیم بصورت طبیعی باردار نشدم چون مورفولوژی شوهرم کم بود هم سردمزاج بود روزایی ک دکتر میگفت نزدیکی کنید بهونه میاورد غر میزد بیشتر دوسداره فیلم ببینه تا اینکه با همسرش باشه،بارها بهش گفتم و هربار صدای شکستن غرورمو شنیدم ماهی شاید ۱بار ببخشید اونم اصلا زحمت نمیده به خودش ک یکم فانتزی ایجاد کنه
دکترم گفت برین س،ک،س،درمانگر بعد اقدام کنید من عجله کردم گفتم نه ivfانجام میدم الان رسیدیم ب مرحله انتقال
منصرف شدم خیلی دلم میخواد مادربشم اما زندگی ک پدرمادر بهم عشق ندارن باهم وقت نمیگذرونن شخص خود من همیشه تنهام نهایت بی انصافیه یه بچه بیارم و اذیت بشه خیلی شکستم خیلی قلبم دردمیکنه
من از طبیعی ترین چیزای زندگی محرومم
خواهرانه راهکار بدین