با شوهرم افتادیم رو دنده لج و لجبازی🤨

دو روزه منم ظهرا نهار نمیذارم 

ساعت ۱۲ به بعد میرم بیرون تا ۸ شب میام خونه 

اما متاسفانه این کار آرومم نمیکنه شاید بخاطر اینکه اصلا براش مهم نیست من کجا میرم کی میرم کی میام!

من ظهر ساندویج گرفتم خوردم درصورتیکه اکنون با دوستاش رفته بود بهترین رستوران

من امشب گرسنه دارم میخوابم اون با دوستاش گوشت کباب کردن !! 

باهاش حرف نمیزنم جدا میخوابیم!! 

اینا هم از استوری های دوستش متوجه میشم یک دوست خونه خراب کن خودشیفته داره هر جا برن و هر کاری بکنن از خودش و کاراشون فیلم و عکس میذاره اینستا 

من یک پیج فیک دارم و دنبال میکنم 

از این حرصم میگیره که چرا نمیتونم مثل همسرم منم بی خیالش باشم اینقد حرص خوردم قلبم تیر میکشه و درد میکنه 

خدا ازش نگذره 

دلم برای بچم میسوزه 

و دلیل دیگش نداشتن حامی هست وگرنه تنها جدا شدن از این مرد حالم خوب میکنه با اینکه دو روزه خودمم میرم بیرون اما باز حالم بده 

من دلم بودنش کنار خودم میخواد 

مثلا شدم مثل خودش اما باز حرصم میگیره و حالم خوب نمیشه 

اشتباهم اینکه استوری هاش دنبال میکنم میبینن میگن و می‌خندن اما من نمیتونم مثل اون باشم 

اون پول داره هر جا بخواد میره و هر چی میخواد می‌خره منم پولم کجا بود اون ماشین داره هر جا بخواد میره من نهایت با اسنپ بخوام برم جایی که اونم راحت نیست 

حرف زدم باهاش همیشه توجیح میکنه کاراشو 

میگه میرم زود میام میگه بیکار تو خونه چیکار کنم 

خیلی وابسته دوستاشه طوریکه قصد داشت با دوستاش بره مسافرت نذاشتم دعوا شد 

بعدش هر ثانیه تصویری و صوتی  باهاشون در تماس بود 

اونوقت دقیقا یک هفته رفت ماموریت مشهد خدا شاهده حتی در حد یک دقیقه زنگ نزد با بچم حرف بزنه