با خانوادم داشتیم میومدیم خونه یه دختر بچه تقریبا ۵ ۶ ساله جلوی مامان باباش راه می‌رفت و میخندید با خواهرش نمیدونم به چی ولی میخندیدن و می رفتن من داشتم فکر میکردم اخی چه قشنگ که باباش داد زد :
صد بار گفتم تو دختری دهنتون رو ببندین صداتون رو نباید کسی بشنوه ❤️🩹❤️🩹
💔💔💔
هعیییی
کاش بچگی بچه هامونو ازشون نگیریم
مگه از این مردا هم هست 😑
ننه بابای منم همینجوری سمی بودن و آینده و زندگی مو تباه کردن
بعضی از باباها اعصاب ندارن
خدا رو شکر که باهاش کنار اومدی .
من تمام زندگی و آینده م تباه شد .و متاسفانه رفتارهاشون رفته تو ضمیر ناخودآگاهم و من بی اختیار اون رفتارهارو اجرا میکنم در برابر پسرم .
بخاطر همین هرگز حلالشون نمیکنم .
ببین منم الانم مشکل دارم حتی من در طول روز به یه اتفاق بد فکر میکنم داد میزنم مامان و اون میگه چیه من حرفی ندارم بهش بزنم باورت میشه عادتم شده روزی چند بار بی دلیل داد میزنم تقریبا دوساله این اتفاق میفته برام ولی چاره ای جز کنار اومدن نیست عزیزم اونا آموزش ندیده بودن قدیمی بودن و اونجوری یاد گرفتن 🥲
