همسرم نه تنها درست نشده بلکه بدتر هم شده دیگه خستم کرده کلافه شدم از دستش درسته پدر مادرم طردم کردن اما فردا میرم انقدر میشینم جلو در خونشون تا دلشون نرم بشه دیگه به اون خونه برنمیگردم امروز باهاش حرف زدم
انقدر افتان و خیزان زیادیه یه روز باهام حرف میزنی یه روز دعوا امیر من تو رو بدون ...... میخوام من میخوام تو حالت بدون اینا خوب باشه نه اینکه هروقت ....... باهام خوب باشی
گفت من همینم منم گفتم تو مگه به من نگفتی تغییر کن خب تو هم تغییر کن ببین بین ما و عشق و حال انتخاب کن نذار من بیشتر از اینا سرد بشم
اونم گفت بهونه انقدر نیار مشکلت چیه مگه گفتم تو .... یا تو ... تو اینجوری بزرگ شدی من اینجوری من 30 خورده سالمه 30 سال اینجوری زندگی کردم حالا تو میخوای من و تغیییر بدی اگه تو فکر رفتن و طلاق هم هستی همش رویاس طلاقت نمیدم عزیز من انقدر رو اعصابم نرو
منم گفتم بهونه نیست حرف دلمه کی باید بهت بگم امیر از خشن بودن از داد زدن خسته شدم اصلا من نه زندگیمون پر تنش میشه مگه تو مرد این خونه و زندگی نیستی خب مراقبش باش اخر هم گفتم تغییر ندی من رفتم و برگشت ندارم اونم گفت بری برمیگردی منم گفتم این دفعه با هممیشه فرق داره برم نمیگردم خود دانی
فردا میرم خونشون و برنمیگردم اصلا دیگه خسته شدم واقعا