ببین منم چند ماه پیش این مشکل پیش اومد شوهرم ۱۲روز ما رو ول کرد ب امان خدا و رفت ک رفت
منم زنگ زدم خانواده اش گفتم پسرتون رفته اگ پس فردا مرد نگید نگفتم و قط کردم
وای وای فقط خدا میدونه من چی کشیدم تو اون ۱۲روز داغون بودم
تا طلاق پیش رفتم رفتم مهریه امو گذاشتم اجرا
شوهرمنم ب عموم زنگ زده بود ک باید مهریه ببخشه و تا بیام منم زنگ زدم برادرشوهرم گفتم اگر میخواد زندگی کنه بسم الله بیا. من بخاطر بچم تحمل میکنم ولی مهریه ب هیچ وجه نمیبخشم
برادرشوهرم خیلی باهاش حرف زده بود آورده بودش البته اینو بگم شوهرمن با ی زنی در ارتباط بود میخواست جدا بشم من بره با اون زنه
بعد ک اومد خودم تو گوشیش دیدم
توهم شوهرت شدیدن مشکوکه و بعد بخشیدن میندازه انت بیرون و شاید پای ی زنم درمیان باشع