سر ی موضوعی با دختر داییام قهرم دختر خاله هامم با اونا دوستن خیلی باهم صمیمین دیشب عروسی جاری همین دختر داییم بود با این که باهم حرف نمیزدیم من از شهر غریب رفتم اما سلام علیک گرمی نکرد فقط همشون با هم میرقصیدن(با دختر خاله هام)اصلا محل من نداد که بگه از شهر دور اومدی یا نه منم از اول تا آخرش نشستم حقیققتش خیلی ناراحتم اومد روز میز پیشمون فقط به مامانم خوش آمد گفت به من نگفت خیلی پشیمونم رفتم الان برگشتم خونه همش ناراحتم م یغض دارم گریه میکنم خیلی حالم بده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.