کلاسا یکی بعد از بعدی تشکیل میشه ،امتحان و کوییز و پرسش و همه چیزم به راهه ،اصلا هم براشون مهم نیست ما یاد بگیریم ...
خسته ام ،بدنم کشش نداره ...
دلم خواب زیاد میخواد و ۳۰ ساعت تایم در شبانه روز ...
این وسطم اونی که خودش خواست جدا بشیم داره ازم فرار میکنه ،اصلا هم معلوم نیست خیلی چیزا ...
لعنت بر فردا و فردا ها ...