واااااای بخدا اینقدر حرصم گرفته که نگو
صبح بهم زنگ زد گوشیم مشغول بود داشتم با مادرم حرف میزدم
بعد که بهش زنگ زدم قهر کرده بود میگفت تو چه حرفی با اونا داری
خودش تا من یه لحظه تنهاش میزارم به خانوادش زنگ میزنه
ازززززززش متنفررررررم
خییییییییییییلی حسوووووووده خیییییلی
کاش خدا یا منو مرگ بده یا اونو
با این کارهاش دیوونم کرده خدا براش نسازه اصلا هم کارش واجب نبود ها ده دقیقه قبلش باهاش حرف زدم
از بیکاری سرکار که هست به من تند تند زنگ میزنه
همیشه در مورد رابطه منو خانوادم اینجوری میکنه
چه ببینمشون چه حرف بزنم باهاشون از حساااااادت میترکه