خیلی ناراحتم واقعا موندم چطور خاطره ها رو فراموش کنم
علتشم اینه که رابطع قبلیش رو هرکاری کرد تموم نمیشع سایه دختره همجوره رو رابطع بود با تهدید میخواست کنارش باشع و اخر جواب داد تهدیداش نه من نه خودش دیگع طاقت نداشتیم گفت میرم شاید یه روزی که گذشتم پاک شذ میام که صد باشم نه این وضع
( خیلی اعصاب خوردی داشتیم سر دختره)
منم گفتم برو به خودت و اون یع فرصت بده شاید این سری رابطتتون خوب پیش رفت و فراموشم کن
بماند که اون گریه کرد
منم رسیدم خونه تو گریع غرق شدممم
خیلی وحشتناک با غم خدافظی کردیم
بهم میگفت برو فقط کاری نداشته باش به بغض من
بعدش من خودم رفتم خونه انقدر گریه کردممممممم که خدا میدونه خیلی دلم گرفته
نگید تهدید به چی میکنه دختره نمیتونم بگم