قکر نمیکردم بتونم پیداش کنم. ولی شد.
عشق سال 87. اون موقع 22 سالش بود. عشق رو تو دلم کاشت و رفت، یهویی رفت،. چقدر زجه زدم و پیامهای یه طرفه ای که بی جواب میموند.
فقط یه بار گفت مادرم گریه کرده راضی نبوده به ازدواجمون.
شاید صلاحم نبوده رسیدن بهش.
ولی هنوزم تازگی و طراوت اون عشق رو حس میکنم.
دوست دارم بهش پیام بدم، بگم ببین یادت میاد چه کردی با دل من.... خیلی دارم جلوی خودمو میگیرم.
اون زمانا بعد مدتی خودش پیام داد گفت دارم میرم عقد...