دوست بودیم
رانندم بود
۱۲ ساله
پشت محوطه ی دانشگاه آکسفورد به من درخواست قرار توی کافه رو داد بعدش اشنا شدیم و زانو زد ازم خاستگاری کرد و منم دستمو گرفتم جلو دهنم گقتم واووو مااایکللل.... بعدش مامانم گفت پاشو از خواب میخوام اینجارو جارو بکشم الدنگ
سنتی منو داخل مینی بوس روستا دیده داشتم می رفتم دانشگاه
از اینستا اشنا شدیم دوساله ازدواج کردیم بله راضیم
تو قبرستون
اومد خواستگاری ، شب خواستگاری اولین بار بود دیدمش ، جوری مهرش به دلم نشست که بار سومی که دیدمش تو محضر بودیم و عقد کردیم
تو دانشگاه، ۵ سال دوست بودیم ۱۱ ماه عقد الانم ۱۲ ساله متاهلیم 😍
همسایه بودیم
باعقد ونامزدی ۱۰ سالی هست نه راضی نیستم زیاد
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
