رفتم کربلا بدون اینکه اعتقاد داشته باشم صرفا چون خانواده میرفتن منم به چشم یه سفر تفریحی بهش نگاه کردم چون کلا به چیزی اعتقاد قلبی نداشتم فقط حضرت ابوالفضل رو دوست داشتم...
خلاصه رفتم و چشمم به ضریح امام حسین افتاد گفتم ببین من بهت اعتقاد ندارم خودتم میدونی ولی بیا معامله کنیم تو فلان مشکلم رو حل کن منم چادر میپوشم
برگشتم خونه بعد یکی دوماه مشکلم برطرف شد...
این شد که چادر پوشیدم ولی از زمانی که پوشیدمش حضور خدا رو توی زندگیم حس میکنم
از زمانی که مسیرم رو عوض کردم خیلی آرامش بیشتری دارم