پسر اون زن رختشوی فقیر
که از شدت فقر تو زمستون تو خونه های مردم رخت می شست
و پسرش تو سرما لخت می گشت.
(این خانم کارگر تمام آشناها و فامیل ما بوده و توی خونه ی همه رخت شسته )
همون پسر الآن یک جراح معروف است
بعد رو به پسر خودشون: ولی من اینهمه خرجت کردم هیچی نشدی