برادرم خونه ش طبقه بالا ماست
من تا نزدک نماز صبح بیدار بودم
دارم جدا میشم خ فکر و اعصاب خوردی دارم
صبح مامانم خواست بره نماز عیر
گفتم خابم میاد نمی تونم بیام بعدا میخونم درا قفل کن برو ی ساعت بخوابم
خواب رفتم
دیدم یکی با کلید بود نمی دونم چی بود محکم و تند تند در میزنه ترسیدم پریدم با کردم
جوری در میزد انگار ادم بزرگ تند تند تند با کلید
دیرم پسر برادرمه کلاس دوم
میگممیبینی در قفله چرا در میزنی
میگ میخام برم مغازه گفتم از در خونه خودتون برو گفت قفله و دووید رفت مغازه و برگشت گفت بسته س و رفت خونه ش
از بعدش یک ردرد شدید گرفتم هرکار کردم خوب نشد
اومد پایین با دادگفتم وقتی در قفله ینی یا کسی خونه نیست یا خوابن
ینی کسی نیاد
خق نداری دیگ در قفل بود در بزنی باز میکنم میزنم تو گوشت درو میبندم بار دیگ در زدی
حالا بزار بابات بیاد من تکلیفت مشخص میکنم(از باباش میترسه)چیزی نگفت رفت
الان سرم شدید درد داره همچنان اما عذاب وجدان گرفتم
کم پیش میاد دعوام بشه با کسی همیشه صبوری میکنم
حق با من بود یا ن؟