سلام من امروز رفتم دادگاه و با ی دختر بیست ساله که پدر و مادرش برای طلاق اومده بودن حرف زدم چون خودمم تردید داشتم که جدا بشم یا بخاطر دخترم از تصمیمم منصرف شم خیلی دوست داشتم باهاش حرف بزنم
گفت کاش وقتی بچه بودم جدا میشدن گفت از وقتی سه سالش بوده پدر و مادرش باهم مشکل داشتن و پدرش چندین بار خیانت کرده ولی مادرش بخاطر بچه ش فقط گذشت کرده گفت من تو این زندگی چیزی جز دعوا و ناراحتی و زجر کشیدن مادرم چیزی ندیدم گفت درد بچه طلاق فقط جدایی از پدر یا مادر اونم حق دیدار دارن ولی من تو زندگیم دعوا و داد و بیداد شنیدم و الان روح و روانم سالم نمونده و گفت دیگه اینبار خودم ب مادرم گفتم تو رو جان من بیا و جدا شو دیگه نمیتونم و نمیکشم فقط جدا شو