زنگ زد به خانوم .برداشت گوشیو شوهرم گفت فلانی مگه امشب نبود دعوتت؟ گفت اره.اما خونمون نیست بیاید باغ.
ما هم کلی لباس مهمونی تنمون.من با کفش پاشنه بلند و ...اصلا مناسب باغ نبود لباسامون.
من کلی غر زدم سره شوهرم که خاهرات مریضن.بیا اینم از دعوتشون و ..... شوهرم گفت اره حق داری والا حالا دیگه کاریه شده بریم باغ.
من گفتم با ابن لباسا؟ مگه دیوونم؟ ب گرد بریم خونه عوض کنیم لباسارو و .
الان میگم بقیشو