من سال ٨٥ گواهينامه گرفتم ولي رانندگي نكردم زياد،الان چند وقته شوهرم گير داده بايد ياد بگيري بشيني پشت ماشين،ديشب بدون مقدمه گفت بيا رانندگي كن منم بعد از ٨ سال نشستم ولي يكم گند زدم 😔وقتي اومديم خونه ميگه تو فقط ادعات ميشه هيچي نيستي از ديشب تا حالا اعصابم خورده😤😤
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم مردها کلا ب رانندگی خانوما گیر میدن منم شوهرم ب رانندگیم گیر میداد ولی یکماه بکوب باهاش رانندگی کردم و حرفاشو ب جون خریدم تا دستم راه افتاد. الان انقد ب رانندگیم مطمئنه ک حتی تو مسافرت تو جاده های پرپیچ و خم هم فرمونو میده دست من
برف هفت سالگی ام را به خاطر صدای مادرم دوست داشتم که می گفت پاشو ببین عجب برفی اومده برف ده سالگی را به خاطر تعطیل شدن مدرسه و خوابیدن کنار مادرم حتی یک ساعت بیشتر. برف چهارده سالگی را به خاطر تشویش امتحانات .برف هجده سالگی را به خاطر استرس کنکور و آینده !! برف بیست سالگی را به خاطر عاشقی . هیجان عشقی که در ذهنم تا ابد ادامه داشت اما از برف بیست و پنج سالگی به بعد برف ها فقط سرد بود و سرد بود و سرد…… و خاطراتی که هرگز تکرار نخواهد شد……