2733
2734
عنوان

رانندگي

424 بازدید | 20 پست

من سال ٨٥ گواهينامه گرفتم ولي رانندگي نكردم زياد،الان چند وقته شوهرم گير داده بايد ياد بگيري بشيني پشت ماشين،ديشب بدون مقدمه گفت بيا رانندگي كن منم بعد از ٨ سال نشستم ولي يكم گند زدم 😔وقتي اومديم خونه ميگه تو فقط ادعات ميشه هيچي نيستي از ديشب تا حالا اعصابم خورده😤😤


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

عزیزم یه چند جلسه مربی بگیر 

بعد خودت به تنهایی نه با شوهرت فقط جاهای خلوت بشین واصلا نترس امیدوارم موفق باشی

پرندگانی که در قفس به دنیا می آیند فکر میکنند پرواز بیماریست.
از اينكه منو كم ديد ناراحتم

چرا با خودش نمیری 

شبا باهاش برو یاد بگیر 

اینجوریم نیست که هیچی بلد نباشی فقط تمرین میخواد تا دوباره راه بیوفتی

قانعش کن که بعد این همه سال قلق ماشین از دستت رفته دوباره با تمرین میتونی مثل اول بشی


از تو چه پنهون که دلم بدجوری عاشقت شده.                            بدجوری آواره اون چشمای خوشگلت شده
2738

من گواهينامه ندارم ولى واسه اينكه روى شوهرمو كم كنم حتى شده تو اتوبانم رانندگى كردم كه روش كم بشه😐😐😐😏

البته بابام بهم رانندگى ياد داده بود قبلا

مادرم را هیچوقت ندیدم که پرواز کند ؛ زیرا به پایش من را بسته بود ؛ پدرم را و همه ی زندگیش را …
آخه اصلا خونه نيست كه ماشين بهم بده الانم از وقتي ديده چقدر به خاطر ي مهد بردن بچه اذيت ميشم گير داده

شبا که دیگه خونس

یه هفته تمرین کن همه چی حل میشه فقط یکی دو ساعت کافیه به نظرم چون تازه کار نیستی قبلا کار کردی


از تو چه پنهون که دلم بدجوری عاشقت شده.                            بدجوری آواره اون چشمای خوشگلت شده
شبا که دیگه خونسیه هفته تمرین کن همه چی حل میشه فقط یکی دو ساعت کافیه به نظرم چون تازه کار نیستی قبلا کار کردی


خودش همش ميخاد بعدش مسخره ام كنه و متلك بگه فكر كنم مربي بگيرم بهتر باشه 

عزیزم مردها کلا ب رانندگی خانوما گیر میدن منم شوهرم ب رانندگیم گیر میداد ولی یکماه بکوب باهاش رانندگی کردم و حرفاشو ب جون خریدم تا دستم راه افتاد. الان انقد ب رانندگیم مطمئنه ک حتی تو مسافرت تو جاده های پرپیچ و خم هم فرمونو میده دست من

برف هفت سالگی ام را به خاطر صدای مادرم دوست داشتم که می گفت پاشو ببین عجب برفی اومده برف ده سالگی را به خاطر تعطیل شدن مدرسه و خوابیدن کنار  مادرم حتی یک ساعت بیشتر. برف چهارده سالگی را به خاطر تشویش امتحانات .برف هجده سالگی را به خاطر استرس کنکور و آینده !! برف بیست سالگی را به خاطر عاشقی . هیجان عشقی که در ذهنم تا ابد ادامه داشت اما از برف بیست و پنج سالگی به بعد برف ها فقط سرد بود و سرد بود و سرد…… و خاطراتی که هرگز تکرار نخواهد شد……
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز