من بخودم گفتم گذشتع گذشته
بیا شروع کن زندگی کن
غصه یادت بره
صبح ساعت ۷ بیدار شدم ورزش کردم پیاده روی رفتم
کتاب خوندم
قشنگ تا ۳ ظهر من خوب پیش رفتم
بعد یهوو رفیقم زنگ زد ک بیا بیرون
منم اماده شدم رفتم ک ای کاش قلم پام میشکست نمیرفتم
بچه ها من رفتم ولی اکسمو دیدم
با لبخند اومد جلو سلام داد دوستمم جواب داد من ن
بعد سرشو خم کرد رو صورتم گفت سلاام نارنگی
مجبور شدم سلام بدم احوتل پرسیشو جواب بدم
ولی حالم خوب نیست
دوسش داشتم خیلییییییی زیاد
بعد عقدشم ک کلا تمام سعیمو کردم فراموشش کنم
اینا دارن برا عروسی آماده میشن
چرا من اینو دیدم
خوب نیستم ن ک دوسش داشته باشم نهه
ولی ی جوریم ک حالم خوب نیست😭💔
خدا دوسم نداره؟چرا منو انقدر عذاب میده؟
چرا امروز دیدمش؟؟