من، هیچ حسی بهش ندارم. حس ناراحتی دارم ازش ولی خب سعی میکنم ببخشم. یه ناراحتی هایی هی یادم میاد و گر میگیرم.
خودش کاری مستقیما نکرد... ولی بارها و بارها و صدها بار، به واسطه گوشی بودن شوهرم تو زندگیم فتنه انداخت و ضررها بهمون زد. حالا دیگه اتیش بیار خودش بود، شوهرش بود، دختراش بود نمیدونم. همه با هم متحد بودن.
کلا از تازه عروسی و اینا و چند سال اول که هیچچچچچچی نفهمیدم. اواخر هم هر دفعه به نحوی...
الان بیماره. براش دعا کنید شفا بگیره. چون خودم نمیدونم چرا دعام نمیاد و از این بابت عذاب وجدان دادم. انگار بی حسم نسبت به دردها و عذابهاش. خوشحال نیستما ولی ناراحتم نیستم. در کل زن خوبیه ولی برای پسراش مادری نکرد غیر یکی از عروسا که فامیل خودش بود و خیلی هواش رو داشت. همش پسرها رو به خاطر منافع مادی خودشون پر میکرد و مینداخت به جون زنها. سیاست جالبی داشت.
خدایا یه دل روشن بهم بده. لطفا یه صلوات بفرستید برای شفا گرفتنش.