درباره این دلنوشته دوباره میرسه غروب جمعه جونی که از ته دلش میزنه عقده زندگیش پر غصه اینجاس که میبی میشی بذل تو خودتی پر مشکل حسرت که برا میمونه خوشگل هی میجنگی میفهمی زندگی بیحرمه عین بازی شطرنج موهاشه که میلغه امیده میشه به اینده خداست که میده نه بنده هنوز کامل نیست