با شوهرم دعوا کردیم یه دعوای خیلی کلی بود یعنی اصلا نمیشه توضیح داد خیلی طولانیه
ولی یه قسمت از حرفاش این بود که باید بیای خونه بابام اینا (یعنی پدرشوهرم)غذا بپزی و کارای خونه رو انجام‌بدی مامانم پاش درد میکنه
منم گفتم برید خدمتکار بگیرید یعنی چی که باید بیای
برگشت همچین حرفی زد(یقرون ک کارنکردی مثل دیگران کارمندم نیسی پس وظیفته کارکنی بشوری بسابی)
خیلی دل چرکین شدم از حرفش🥲
لعنت به من اگه درآینده دخترم‌رو مستقل بار نیارم
باید به استقلال مالی برسه بعد به ازدواح و...فکر کنه
خودت الان به فکر کاری باش حتی خیاطی یا آرایشگاه
به قول خودتون دعوا طولانی بوده تو دعوا هم حلوا خیرات نمیکنن
بالاخره‌یه چیزی گفتید یه چیزی شنیدید بهتره فراموش کنی اینجوری خودت عذاب میکشی
بعدا بهش بگو ولی خودتم کارنکن مگه برای سرکار رفتن تورو گرفته
یعی دلم میخواد دست و پای مامانم و ببوسم اینقدر که رو درسم حساسه
بش بگو مگ مادر پدرت خرجم میکنن که برم خونشون کلفتی؟ تو خرجمو میدی که وظیفتم هس خانم خونه منم فقط برا خونه خودم کار میکنم
یکم به خودت بیا و خودت مستقل شو و یک قرون از درآمدت رو بهش نده تا دیگه همچین حرفی نزنه
مگه همه خانمهایی که شاغل نیستن کارگر خونه شوهر میشن؟ عجبا
شوهرت کاملا اشتباه میکنه، فکرم نکن اکه شاغل بودی شوهرت کاریت نداشت وضعت ازینم بدتر میشد خانمای شاغل زیاد دیدم
حالا الان ب فکر خودت باش
حرفایی که تو اوج عصبانیت و دعوا میگید بهم رو‌بعدا پیگیر نشو
تو دعوا نقل و نبات پخش نمیکنن
فقط میخوان یه‌چی بگن طرف بسوزه
بعدش که اروم شدن تموم
