من از خواهرم خیلی بدم میاد

خیلی کاراهمیشه حس کردم نامادریه بدجنسه یعنی مادرشوهرم اینجوری نبوده ونیست همش یه چیزز براخودش میساخت حرفی حدیثی که باهاش آبروموببره یه بارگفتم فلان چیزودوست ندارم مادرشوهربفهمه زنگ زده بودبهش گفته بوداینقدرخجالت کشیدم کلن بددهنه همیشه فحشای بدمیداد ومیده بهم تازه من کلن دهنم بستس ونه محلش میدم نه چیزی میگم و....غصه پرغصه دارم همیشه  جلوهمه منووبرادراموخاروخفیف میکردجلوهمه بدمونومیگفت جوری که بقیه به چشم ادمای به دردنخورنگامون میکردن و....

بنظرم خیلی کینه ای هستی بعدا برات مشکل ساز میشه اینکه خاهرته خانواده شوهرو چکا میکنی چارتا غریبع که هر مار دوسدارن میکنن ناراحتیتم براشون مهم نیس

میگم سه تا برادری باهم حرف نمیزنن چه ربطی به من داره با من مشکلی ندارن

الان میگی من خواهر بزرگترم انقدر اذیتم میکرد انقدر بد بیراه بهم میگفت ولی الان نه خیلی باهم صمیمی شدیم وقتی ام بهش میگم اذیتم کردی میگه ببخشی حتی پشیمون.

من ابجیمم کلی دعوا میکردیم منم بچه بودم خب اونم بچه بوده تا مجرد بوده الانم همو دوسداریم عاشق بچ هاشم این حرفا چیه میزنی؟ رو خودت کار کن برا خودت میگم 

من تو نوجوانی خیلی با خوهرام و برادرام باهم دعوا میکردیم ولی بعد از اینکه داداشم مریض شد قدرشونو دونستم میگم کاش هیچ وقت باهاش دعوا نمیکردم ، بعد رفتن داداشم تنها با درددل با هم و اشک ریختن باهم آروم میشیم

حق دارى 

منم مثل شما هستم 

خيليا ناراحتم كردن با حرفاشون سعى ميكنم فاصله بگيرم ازشون و بهشون اهميت ندم مثل سابق از جون براشون مايع نذارم قبل از هر چيزى فكر خودمو بكنم 

ولى حس كينه و نفرت تو سرمه و كاراشونو مرور ميكنم 

خيلى دوست دارم مرور نكنم فقط ازشون فاصله بگيرم به خاطر حرفا و كارايي كه كردن

حتما خیلی اذیتت کرده که به اینجا رسیده بقیه اگه بخوان اذیت کنن مشکلی نیست با زمان حل میشه ولی خواهر فرق داره تو یک خونه هستین و اگرم اذیتت کنه مداومه بعدم کلا فرصت بخشیدن همون لحظه نیست چون همش میبینیش و یادت میاد

قبلا از جون براشون مايع ميذاشتم تحت هر شرايطى نه از من نميشنيدن 

ولى با رفتارايي كه ديدم

ديگه الويت اول و اخر خودم هستم 

جايگاهشون خيلى بي رنگ شده

هر كارى كردن با خودشون كردن محبت ما رو از دست ميدن 

اخی بمیرم برا مظلومیتت😊

خخخخخ نه که منم ظالم بودم من مظلووووووم مظلوووما بودم🤭🤗