من ۹ سال پیش عاشق پسری بودم۲سال ازمن بزرگتر بود حتی برای اینده مون برنامه ریزی کرده بودیم و ایشون زن داشت و بچه و درمرحله جدایی بود بعدبهم یهو گفت خودتو در گیر من نکن من خودم هزاران مشکل دارم دیگه بعد اون جواب زنگ و پیامها مو ندادبعد اون من فکر کردم اوکی سده رفته سر زندگیش منم ازدواج کردم تا ابنکه چند روز پیش تو لیست تلگرامم اومد از خوشحالی داشتم پر درمیاوردم بهش پیام دادم جریانو گفتم و خودشم گعت ک جدا سده پسرش پیش مادرشه ، و تقریبا نزدیک خونه مون داره زندگی میکنه افسوس میخورم چرا قسمت هم نشدیم .اشکال داره یکبار در حد کافی شاپ ببینمش؟