خاطرات مدرسه ، دانشگاه سر کار
خودمم می گم 🙂
سلام شما بگین شاید منم یادم بیاد
سال ۸۸ رفتم پاره وقت جایی سرکار. ۸تا پسر داشت اونجا و هر ۸نفر ازم خواستگاری کردن
🤣
همین چند روز پیش رفتم سرکار با همکارم سلام و احوال پرسی کردیم بعد اون هنوز داشت احوال پرسی میکرد من گفتم ممنون عید شمام مبارک😐در حالیکه اون اصلا هنوز تبریک نگفته بود...طفلی چشاش یجوری شد از تعجب بعد گفت عیدتون مبارک...😂
یکی از دوستام بنده خدا اصلا شانس نداره امسال یه با دستش شکست یه بار انگشتش یه بار پاش در رفت ۴ یا ۵ تا میز شکونده (میز کلاسمون نشسته بود روش شکست)دیگه از همه بدتر میز معلمم شکست با یه بار نشستن
پارسال کلاس کنکور می رفتیم ما دخترا هم بعد مدرسه رفته بودیم از دست مدیر و معاون عصبی
بخاطر اینکه نمیذاشت غیبت کنیم نریم مدرسه
خلاصه چق بد و بیراه گفتیم و اینکه خیر تو زندگی نمی بینه بچهاشون کنکور قبول نشن و...
استاد ک اومد تا شروع کنه هنوز یواش داشتیم حرف میزدیم راجبش دیدیم ی دفه بلند خندید گفت خانوما میدونید اقایون ایکس و وای پسرای مدیر و معاونتونن
ینی از قیافشون و قیافه هامون نگم برات🤣🤣
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
52 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
