2737
2739

پسره خیلی پولداره و چند تا ماشین و خونه داره ولی دوستم خودش بهم گفت همون جلسه اول خاستگاری کلی خط و نشون کشید ک من وقت مسافرت و بچه بازی ندارم چون باید همیشه کار کنم توعم میتونی با خانواده من وقت بگذرونی و بری گردش  

عقد و عرروسیم تو یه روز و تو خونه باباش 

ولی دوست من کاملا موافقه و میگه اشکال نداره در عوض پولداره ولی کاملا مشخصه پسره خسیسه سر خواستگاری یه شاخه گلم نیاوره بود

رفاقتم با دوستم 15 ساله شده دلم نمیخواد با یه انتخاب اشتباه زندگیشو نابود کنه  

سلامممم من سارام😁۱۸ سالمه و متاهلم❤️🥲منتظر کوچولویی هستم ک خدا به مامان و بابام داده🥳💚

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
2738

بعضیا توی ازدواج تک‌معیاری عمل می‌کنن؛ کسی که «پول داشتن» طرف (نه پول خرج‌کردن) براش انقدر مهمه، تصمیمشو گرفته که چشمشو به روی همه‌چیز ببنده. شمام نمی‌تونید کاری کنید 

من فرزندی ندارم، اما تمامی کودکان دنیا فرزندان منند. من یک آتنا_آرتمیس هستم؛ اگر شما به‌لحاظ آرکی‌تایپ شخصیتی، هِرا (تعریف هویت و احساس خوشبختی مبتنی‌بر حضور شوهر در زندگی) یا دیمیتر (تعریف هویت و احساس خوشبختی مبتنی‌بر حضور فرزند) هستید، نکوهشم نکنید‌. به من توصیه به فرزندآوری و همسرداری نکنید. ما با هم متفاوتیم! آرتمیس‌ها، مستقل، عدالت‌خواه، جسور، قاطع و جدی هستند. برای آرتمیس «در خانه‌ ماندن» و ملکه‌ی خانه بودن، یک رنج ابدی‌ست. آتناها، هدف‌مند، بابرنامه، منطقی، جاه‌طلب و مدیر هستند. برای آتنا، حاشیه و حسادت‌های زنانه خسته‌کننده‌ست
از سه سالگی رفیق پیدا میکردی🤔😂 در هر صورت ما هر چی بگیم و هر نتیجه ای بگیریم برای دوستت تاثیری ند ...

همسایمون بود کلا باهم بزرگ شدیم از همون 3 سالگی هم بازی بودیم 


سلامممم من سارام😁۱۸ سالمه و متاهلم❤️🥲منتظر کوچولویی هستم ک خدا به مامان و بابام داده🥳💚

چرا همه پول پرست شدن

روله ی کوردم.🕊🌞     ما دخترهای غمگینی بودیم که ارزوی یک روز بدون حجاب بیرون رفتن را داشتیم،. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی خودمان را گول میزدیم .و خاطرات دزدکی مدرسه٫سختگیری های پی در پی مدیر بخاطر برداستن ابرو  .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه سرمان نباشد. ابروی پدر را که دستش خونی است ببریم یا چشم سفید باشیم. ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل عروسک خیمه شب بازی. بازی کنیم و دیگر چیزی را حس نکنیم. و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که   داس دارد…
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز