از همون نوجونی که می شنیدم مثلا فلان پسر برای خاطر دختری خودکشی کرده، اصلا برام منطقی نبود، بنظر من طرف واسه خاطر خودش خودکشی میکنه چون اونه که نمیتونه بدون اون دختر زندگی کنه
بعدها هرچی بیشتر فکر کردم دیدم که پایه تمام احساسات خودخواهی، مثلا چون من نمیتونم و اذیت میشم وقتی میبینم کسی در رنجه میرم به کمکش، یعنی چون خودم احساس بهتری دارم میرم، البته لزوما بد نیست این مساله
تا حدودی موافقم اسمشم خودخواهی نذاریم شاید بگیم پیش نویس ذهنی
خودخواهی به معنی منفی و ترجیح خود بر دیگران نه
یه چیزایی خودخواهیه اما کمک کردن خود خواهی نیست...تو وقتی یکیو میبینی که مثلا یهو سر میخوره یا میفته یا حالش بده حس انسان دوستی توعه که ناخوداگا تورو به کمک کردن سوق میده.....خود خواهی اونجایییه که تو یه جا تو یه شرایط به خاطر خودت یکی دیگرو له کنی و اصلا بهش فک نکنی این خود خواهیه....عشق هم اینجوری نیس...طرف یکیو دوست داره ک اون دوستش نداره و به خاطر این حسش خودشو کشته....چون زندگی بی اون واسش معنی نداره...جدای از افسردگیش
شادی عزیز گفتم که جنس این خودخواهی فرق داره، من میگم وقتی یکی به کسی کمک میکنه برای اینه که خودش حس بدی داره از رنج دیگران، یعنی برای ارامش خودش کمک میکنه
مورد عشق هم همینه، خودشه که نمیتونه بدون معشوق زندگی کنه
درسته بخاطر دل خودش خودکشی میکنه،ولی بازم به خاطر معشوقش هست چون اگر خودخواه بود به جای خودکشی معشوقش رو هرجوری بود کنار خودش نگه میداشت مثلا میدزدیدش،یا زندانیش میکرد
ولی بخاطر اینکه به معشوقش آسیب نرسه خودشو میکشه تا معشوقش راحت زندگی کنه
دزدین و بزور تصاحب کردن هم خیلی جاها عشق معنی میشه در حالی که صرف خودخواهیه، اونی که خودشو میکشه حالا بهر دلیلی نمیخواد خودشو تحمیل کنه چون اینطور نمیتونه زندگی کنه که باز برمیگرده به این مساله که خودش نمیتونه با اون روش کنار بیاد
شما اصرار داری بگی خود خواهی اما اینا اسمش خود خواهی نیست...وقتی ادمی مثلا پول زیادی داره اونو مخفیانه واسه یه جای دور تو دنیا میفرسته خود خواهی ک نیست...احساس وظیفه و مسئولیت در مقابل هم نوعه حالا شما اصرار داری بگی به خاطر خودشه ک حس خوب داشته باشه اما من قبول ندارم....
شادی عزیز بحث اصرار نیست، هر تیوری به روش خودش مسایل رو توجیه میکنه، در نقطه مقابل شما هم داری تفسیر خودت رو از هر مثال میگی
