رفتیم بیرون بابام گفت کیف نیار هرچی میخوای خودم میگیرم برات منم سر راه بستنی خواستم اونم گرفت بعد گفتم نمیشه تو ماه رمضون تو خیابون بخورم بریم خونه اونام گفتم اب میشه برو پست بازار بخور بزور بردنم اونجا اونجا بخورم بستی از دستم افتاد واقعااا ناراحتم مسخرم نکنید من خیلییی برای اون کوفتی ذوق داشتم الان واقعاااا گریم میگیره