با پسری تو رابطم ۳۱ سالشه قصدمون ازدواجه همه جوره از من سرتره
مدرک فوق لیسانس داره مغازه داره حسابدار شرکتیه و تولیدیم جدا داره
ولی من درس اینا نمیخونم علاقه ندارم میدونن خانوادش و مشکلی ندارن
من امروز تولد بیست سالگیم بود این چند روزم اینقدر دعواش کردم اذیتش میکردم حد نداشت اونم هعی میگفت اروم باش
امروز صبح زنگ زد گفت بیا جایی که همیشه اونجا سوارت میکنم رفتم برد من و چرخوند و برام کلی شکلات و خرس و شال خریده بود جا خوردم و پیشش خجالت کشیدم
سری بعد چطور براش جبران کنم غذاهامو دوستداره غذا براش درست کنم؟