2733
2734

همدرد هستیم 🙂💜

عٖؒشٖؒقٖؒ تٖؒوٖؒ مٖؒاٖؒنٖؒنٖؒـٖؒבٖؒ لٖؒکٖؒـٖؒہٖؒ شٖؒرٖؒاٖؒبٖؒیٖؒسٖؒتٖؒ رٖؒوٖؒےٖؒ پٖؒیٖؒرٖؒاٖؒهٖؒنٖؒ سٖؒـٖؒ؋ٖؒـٖؒیٖؒـٖؒבٖؒمٖؒ کٖؒـٖؒہٖؒ בٖؒیٖؒگٖؒرٖؒ نٖؒمٖؒیٖؒتٖؒوٖؒاٖؒنٖؒمٖؒ بٖؒپٖؒوٖؒشٖؒمٖؒشٖٖؒؒ

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

انشالله که میرسی تلاش کن❤✨

گاهی اوقات خیلی سخت میگذره در حدی که حس میکنی دفن شدی؛اما در حقیقت تو قراره به زودی جوانه بزنی دوم بیار چیزی نمونده...🌵🤍.!                                                  این شب صبح میشه بزودی✨                                     روزی که عضو شدم یعنی امروز برام یادآور روزای سخته... ولی من درحال تلاشم💪🏿8بهمن 1402📍خطاب به تمام خستگان جهان: باشد که اشک بعدی شکا اشک شوق باشد❤
2731

من برای ضربه خوردن از طرف کسایی که دوسشون دارم

روله ی کوردم.🕊🌞     ما دخترهای غمگینی بودیم که ارزوی یک روز بدون حجاب بیرون رفتن را داشتیم،. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی خودمان را گول میزدیم .و خاطرات دزدکی مدرسه٫سختگیری های پی در پی مدیر بخاطر برداستن ابرو  .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه سرمان نباشد. ابروی پدر را که دستش خونی است ببریم یا چشم سفید باشیم. ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل عروسک خیمه شب بازی. بازی کنیم و دیگر چیزی را حس نکنیم. و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که   داس دارد…

برای رسیدن به کسی که قسمتته وتودنبال افرادپوچی

یارسیدن به گنجهای بزرگ ولی الان دنبال فلزات بی ارزشی

جواب هرکس رودادم خودش ریپ بزنه حتی تواستاتر،اگرریپ نزدم بدون اگرتعلیق نشدم لیاقت جواب نداشتی ندادم،فحش نمیتونم بدم چون تعلیق میشم امابدون نثارخودت ووالدینت کردم ودلم خنک شده،ولعنت خدابه مردی که به زنی دراین سایت درخواست میفرسته ولعنت به والدینش بااین نجس زاییدنشون وبزرگ کردنشون....
2740
اونایی که به همه چی رسیدن،،برای چی آفریده شدن؟!!!!

مُردن

روله ی کوردم.🕊🌞     ما دخترهای غمگینی بودیم که ارزوی یک روز بدون حجاب بیرون رفتن را داشتیم،. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی خودمان را گول میزدیم .و خاطرات دزدکی مدرسه٫سختگیری های پی در پی مدیر بخاطر برداستن ابرو  .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه سرمان نباشد. ابروی پدر را که دستش خونی است ببریم یا چشم سفید باشیم. ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل عروسک خیمه شب بازی. بازی کنیم و دیگر چیزی را حس نکنیم. و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که   داس دارد…
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز