در دوران عقدهستم...
اون یک سری رفتارها انجام میده ک من دوس ندارم، بعد میگم اینکارو انجام نده اما اون هی بدترو بدیشتر انجام میده ک حرص منو دربیاره...
حتی قسمش میدم، اشکم درمیاد ولی اون باخنده انجامش میده...
وقتی یه خوراکی دوس دارم همشو میخوره و ی ذره ام به من نمیده، الان بحث من خوراکی وشکموییی نیست هااا بحث من بی معرفتیه... من وقتی ی چیز کم باشه نمیخورم ک اون بخوره اما اون..
من وقتی سردم میشه بی تفاوته، همیشه سرش تو گوشی و اینستاعه... ادای منو و فامیلمو درمیاره... انگار حسی بهم نداره... من به خاطرش از خیلی چیزا گذشتم، حتی خرید عقد ازش نخواستم اما اون یه دونه شال ک برام میخره هزارتا منت میذاره...
من خونشونن تنهان میذاره میره اونور فیلم میبینه،
از ته دل ناراحتم میکنه بعد ک من ناراحت میشم میرمتو خودم میگ تو جری، تو بداخلاقی واه واه.
ازدواج ما عاشقانه بود... اما الان از رفتاراش خسته ام.... من باادم بی معرفت نمیتونم ادامه بدم.
برام دعاکنید توشب های قدر... امشب خدا همه گناهامو ببخشه و بعدش بمیرم