از این زندگی که هیچ وقت بر وفق مراد نبوده از این زندگی که مرد زندگیم فقط به فکر خانواده اش هست نه زن و بچه اش از این زندگی خسته ام خسته خسته
هعیی
بیخیال
چطور ب فکر خانوادشه ،بعضیا تا شوهرشون یه محبتی ب خواهر و مادرش میکنه ناراحت میشن
طبیعیه خانوادشم توجه کنه
بعد پنج سال که ماه عسل هم منو نبرد هر سری با خانواده اش رفتیم مسافرت فرصت شد بریم سفر تابستون ولی باز امروز همه خانواده اش رو دعوت کرد اونا هم مخصوصا مادرش گفت هرکس نیاد من میام ولی من دیگه نمیرم امشب بهش میگم من نمیام تو برو با خانواده ات خوش باش .
خدایی برای اوردن بچه عجله نکنید اول طرف بشناسیت
چجوری اینکه همه جا باید مادرش رو با خودش بیاد هیچ وقت دوتایی مسافرت نرفتیم حتی ماه عسل اینکه یک خرید هم مادرش رو باید با خودش بیاره در حالی که مادرش خودش شوهر داره و پنج تا بچه دیگه ولی شوهر من بچه ننه هست منم زنشم اینجور که هرچی خانواده اش داداش هاش میگن انتظار داره من سکوت کنم و جواب ندم ولی اونا بگن اشکال نداره پنج ساله دیگه خسته شدم .
پس زنش چی ؟ بچه اش چی ؟ اگه میخواست فقط به فکر خانواده اش باشه چرا ازدواج کرد من کارمندم سرمایه دادم باهم با داداشش شریک بشیم که نصف یک ملک به نام ما باشه اونم گفت میرم سند میزنم نصفه اش رو به نام خودمون ولی سرم کلاه گذاشت رفت همه رو داد به داداشش قرض و اونم رفت برای خودش ملک خرید .
اشکال نداره بخاطر پول مال دنیا زندگیتو خراب نکن درست میشه کم کم تو هم به مادرت توجه کن بهش برس
میتونی با صحبت کردن منطقی درست و اینکه نیازهاتون بهش بگی و تکرار کنی همسرت را متوجه کنی شما وقتی نمیگی بهش نیاز داری از کجا بدونه همیشه بهش بگو در خلوت عزیزم ما بهت نیاز داریم تو پشتوانه ما هستی اینو تکرار کن میاد سمت شما
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
