روز اول عید برگشتم اما چندروز بعدش که دیدم حال خواهرزادم خوب نیس همش بیقرار بودم و اونجا حوصله رفت و آمدخواهراشو نداشتم و دوباره برگشتم خونه مادرم اما بود و نبودمون واسش مهم نیس
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چقد تو دلت صافه دختر الهی ب حق همین شب عزیز هم خواهرزاده اتو خدا شفا بده هم گره زندگیت باز بشه و تو و بچه ات ب آرامش برسید همیشه یادتونم 🥲❤️ این شبا ما رو هم با دل صافت لطفا دعا کن🌱
از بهار تقویم می ماند از من استخوانهایی که تو را دوست داشت❤