از وقتی ازدواج کردیم
همسرم شب کار بود
کسی نزدیکم نبود از خانوادم دورم
محل کار همسرم خییییلی دوره
خونمون قدیمی شبا نمیخوابیدم منتظر میشدم صبح میشد و بعد میخوابیدم
مثلا همسرم ۶ صبح میرفت منم بیدار میشدم تا ۶ صبح فردا نمیخوابیدم ازترسم
یه بار یکی یه تاپیک زده بود که بچه کوچیکم جن میبینه و با خودش حرف میزنه دیگه یه جورایی موندم تواون تاپیک بعدش دیگه زندگی من از این رو به اون رو شد
حتی روزها هم میترسیدم
میخوابیدم رو کاناپه و فقط قرآن پخش میکردم حتی صبح ها
هیچ کاری نمیتونستم بکنم
دیگه گذشت و از سرم افتاد
الان به امید خدا کار همسرم روز کار شد و دیگه خیالم راحت شده
دیگه مبرم تو تاپیک های ترسناک😂😂