شاید ترسناک نباشه واست اما من اون لحظه ترسیدم خدایی هیچ نمیدونم چی بود
رفته بودیم شمال مشهد ما ن مهمون خونه ن هتل چیزی نگرفتیم شباا تو جاده مثلا پارکی چیزی ت چادر مسافرتی
بعد ی بار تو ی پارک ک خوابیده بودیم شمالم بدخواب بودمم اصلا نمتونستم جای خفه بخابم اون موقعم ن گوشی داشتم ن چیزی نمیدونسم با چی خودمو مشعول کنم چن باری بیرونو نگاه کردم کسیم نبود مسافرای دیگم بودن ولی ساکت ت چادر اما کامل نرفتم بیرون چادر ترسیدم بالاخره نصف شب
نمیدونم چجوری میشه تو چادر قسمت کناریش خوابیده بودم ی سایه دیدم انگار بچه بود قد کوتاه اما اخه نصف شب بچه چیکار میکنه ت پارک تنها بگرده بعد احساس کردم یکی نیشگون گرف اونم خیلی بد پریدم مامانمم همراهم بیدار شد گف چیشد گفتم نمیدونم بخدا نیشگون گرف انگار یکی گف توهم زدی کی داخل چادر نیشگون بگیره تو رو اخه مگ میشه چادر ب اون ضخیمی کسی نیشگون بگیره از بیرون بعد بیکارن از این حرفااا🤦♀️
