رفته بودیم بازار طلا فروشی بعد داییم زنداییم اونجا دیدیم ماهم زفتیم تو مغاره که اونا بودن گفتیم اینجاین بعد وایساده بودیم زندایی برگشت گفت رفتنی بیاید با هم بریم یعنی برید دور بزنید رفتنی باهم بریم مامانم وایساده بود منم گفتم یعنی بزار دور بزنیم خودمون شمام خودتون بچرخید اومدم بیرون اونم اومد گفت نرگس گفتم باهم بریم گفتم باش برید دور بزنید یعنی شما میگید کار من زشت بوده بی احترامی کردم یا بهم بی احترامی شده میخوام وقتی باز دیدمش بگم چرا انقدر زود رنج شدی منظورم این بود راحت ترین دوتایی بگردین مگه حامله ای البته بار دار هم نمیشه چند ساله عروسی کرده بنظر شما چی بگم خیلی ناراحتم نکنه دل شکسته باشم با بی احترامی باشه بهم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.