ازش پرسیدم اگه انقدر دوستش داشتی چرا رابطهات رو باهاش تموم کردی؟ گفت از بودنش تو زندگیم خیلی خوشحال بودم برام مثل یه نور تو دل تاریکی بود بهم امید میداد اما با رفتاراش خیلی بهم آسیب رسوند بهم فهموند به اندازهای که من دوستش دارم دوستم نداره رابطمون به جایی رسیده بود که از دوست داشتن زیاد نخواستم نه اون اذیت بشه نه خودم بیشتر از این عذاب بکشم، رهاش کردم با اینکه طاقت دوریش رو نداشتم، مجبورم کرد ترکش کنم اما همیشه مثل روزای اول دوستش دارم و تو قلبم برای همیشه میمونه.