من عاشق پسرفامیل شدم نمخوام شناخته شم نمیگم اسمشواماببخشیدهمه میگن لاشیه یعنی خودمم دیدم میادبه مامانم عکس دوس دختراشونشون میده یبارم من داشتم مافیا بازی میکردم توشب های مافیابعدماخیلی رفت وآمدداریم اون چندوقتم هی میومدمیرفت اونروزم اومده بودماروبرده بودبیرون خریدبعدم شام داشتیم برمیگشتیم منم هندزفری داشتم توگوشم مافیا بازی میکردم مامانم برگشت گفت این چرتوپرتاچیه بازی میکنی پسره ام تاییدکردکه آره من دوستم بایه دختره تومافیاآشناشده بودبه دختره گفته فلان شدم این اتفاق افتاده پول ندارم دختره طلاشوفروخته داده به دوستش پسره ام دخترروپیچونده و...حتی خودشم گف چقددختراپام گریه کردن وایناحالابازم من بیشعورخوشم میادازش🥲💔