2737
2739
عنوان

من تو دوران عقدم...

289 بازدید | 16 پست

سر سخت گیری های خانوادم هر روز دعوا بود بین من و شوهرم با اینکه حدود ۴۰ دقیقه فاصله داریم با شهر شوهرم و من همش خوابگاه بودم زمانی که برمیگشتم شهرمون دو روز خونه بودم و تو این دو روز خانوادم برنامه میچیدن منو میبردن مسافرت نمیتونستیم با شوهرم همو ببینیم اونم هر هفته روش نمیشد با ما بیاد خونه فامیلا 

و خیلی چیزای دیگه باعث دعوا بین منو شوهرم میشد 

از طرفی ام سر عقد و... سر حساسیت های الکی خانوادم خیلی اذیت شدم مثلا سر یه چیز الکی گیر میدادن عصاب منو خورد می‌کردن اصلا تو عقدم خوش نگذشت بهم انقد جنگ روانی درست کردن الان یاد اون چیزا میوفتم خیلی سرد میشم ازشون اصلا دلم براشون تنگ نمیشه وقتی میرم خوابگاه 

من واقعا کینه ای نبودم و خیلی خیلی وابستشون بودم اما الان به طرز بدی سرد شدم از همشون و حتی دلم نمی‌خواد کنارشون باشم این طبیعیه؟ 

امروز لام تا کام با هیچکدوم حرف نزدم

می‌دونم میگید فقط خانوادت برات میمونن و... ولی خیلی اذیت شدم سرشون تو این چند ماه


ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
والا حق داری چه گیر الکی میدادن! بعد عقد طرف دیگه شوهر دخترشون شده گیر دادن نداره منم تو عقدم زن ...

نمی‌خوام اینجوری سنگ دل باشم ولی همش یاد اون اذیتا میوفتم عصابم به هم می‌ریزه

2740
خب اینبار که قرار بود بیای زنگ بزن بگو مامان برنامه نچینید من بزارن با شوهرم برم جایی

یه بار زنگ زدم گفتن تو چقدر روت زیاده میگی می‌خوام شوهرم ببینم تو مگه فقط به خاطر شوهرت میای پس همون برو اونو ببین نمی‌خواد بیای خونه

حق داری منم سر همین چیزا، دوران عقدم، دخالتهاشون، حرفاشون،ازشون سرد شدم و حسم خیلی کم شده طبیعیه عز ...

منم خیلی اذیت شدم مخصوصا مامانم و خواهرم میرسن پیش هم شروع می‌کنن امروز یه دعوای حسابی کردم با جفتشون 

منم خیلی اذیت شدم مخصوصا مامانم و خواهرم میرسن پیش هم شروع می‌کنن امروز یه دعوای حسابی کردم با جفتشو ...

دقیقا منم مادرم کنترلگره و خواهرمم همینطور، باید به دونفر جواب پس میدادم، همین الانشم که۳۰ سالم شده هی سوال میپرسن و روی اعصابن

هرچقدر نزاری از زندگیت چیزی بفهمن و براشون تعریف نکنی برد کردی

من که باهاشون دیگه صمیمی نیستم و رابطه م رو رسمی نگه داشتم، اجازه نمیدم نظری بدن یا دخالت کنن، چون میدونم نظرشون هم به نفع من نیست و طرز فکرشون به درد زندگی من نمیخوره

حتی نمیتونن زندگی خودشون جمع کنن و اداره کنن، بعد میخوان برای ما رو کنترل کنن

دقیقا منم مادرم کنترلگره و خواهرمم همینطور، باید به دونفر جواب پس میدادم، همین الانشم که۳۰ سالم شده ...

خواهر من همش مامانم پر می‌کنه که دختر فلانی چیکار می‌کنه تو دوران عقد و... یه مدت سر اینکه می‌گفت چرا موقع پاگشای آجی شما رو دعوت نمیکنن دعوا راه انداخت ( ینی فامیلای شوهرم مامانم اینارم دعوت کنن) 

بعد فامیلای من هیچ کدوم پاگشا نکردن منو چون خونشون اینجا نبود فقط یکی از عمو هام اینجا بود اونا زنگ زدن به من که فلان شب میتونید شام بیاید خونه ما گفتم آره ما مشکلی نداریم مامانم زنگ زد دعوا راه انداخت که چرا شما به ما زنگ نزدید دختر من غلط کرده گفته میام مگه بزرگتر نداره 

آخرشم گفته بود نه نمیتونن بیان شوهرم هنوزم میگه چرا نرفتید خونه عموت دعوت کرده بود هنوزم خجالت میکشم از شوهرم سر این قضیه 

کلا مدلشون اینه که سر چیز الکی یه دعوا راه میندازن کوفتت می‌کنن 

امروزم با خواهرم دوباره هی تیکه مینداختن بحث کردم باهاشون

خواهر من همش مامانم پر می‌کنه که دختر فلانی چیکار می‌کنه تو دوران عقد و... یه مدت سر اینکه می‌گفت چر ...

وای چقد ابروریزی، بگردم چقد اذیت میشی

اگه شرایطشو داری زودتر برید سر خونه زندگیتون راحت تر میتونی مدیریت کنی

خونتون هم اصلاو ابدا نزدیک مادرت نگیر، من رفتم شهر دیگه زندگی میکنم و خیلی راحتم، همیشه هم میگم خداروشکر که نزدیکشون نیستم

من عروسی هم نگرفتم که حرف و حدیث بشه، البته خانواده ی خودم خیلی سرکوفت زدن و حرف زدنا ولی من اهمیت ندادم و کار خودمو کردم، بجاش دو سه ماه بعد از اینکه رفتم سر خونه زندگیم سر حوصله و دلچسب یه سفر رفتم و پول عروسی رو خرج خودمون و خوشگذرونی خودمون کردیم، سوغاتی هم خیلی کم اوردم و وقت سفرم رو برای خودمون گذاشتیم

اینم بهت بگم تو الان خانواده ی جدید خودتو تشکیل دادی و همسرت خانواده ی جدیدته، همیشه هوای شوهرتو داشته باش و کنارش باش

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز