ولی هیچ وقت نتونستم دختر بودن رو تجربه کنم ..
هیچ وقت نتونستم خودمو لوس کنم ..هیچ وقت نتونستم قهر کنم چون بابام همیشه میگف کسی ک قهره باید از زندگیت بره بیرون ..هیچ وقت نتونستم نیازامو بگم .چون همیشه سرکوب کردن نیاز هام بهم حس خوب میداد حس قدرت..یادمه بچه بودم برادر یا پدرم میبرد پارک و برگشتنی مثلا بستنی میخرید ..شاید اون لحظه دلم بستنی شکلاتی میخواست بابام التماس میکرد انتخاب کن هرچی میخوای ولی من هیچ وقت انتخاب نکردم چی میخوام..شاید با شوهرم بریم طلافروشی دلم النگو بخواد شوهرم میگ انتخاب کن ولی هیچ نظری نمیدم..مجرد بودم بابام میگفت پول تو جیبی داری در حالی ک اون لحظه مم از بی پولی داشتم له له میزدم هیچ وقت نگفتم پول ندارم همیشه میگفتم اره هست..شوهر من ادم خسیسی نیست ولی هرچیزیو نگم خودش نمیخره ولی اگه بگم ک فلان جیزو دلم میخواد یا لازم دارم بهترینشو دوبرابرشو میخره برام ولی هیچ وقت نپیگم ینی نمیتونم بگم
هیچ وقت نتونستم عشوه بیام ناز کنم یا حتی منطقی بتونم حرف بزنم همون لحظه ای که بهم میگن تو صحبتی نداری من تو درونم دارم قورتشون میدم با صحبتای قانع کنندم ولی در حالی ک بغضمو دارم قورت میدم میگم نه هیچ مشکلی نیست.
هیچ وقت ناراحتیامو نگفتم..هیچ وقت نحوه خوشحال شدنمو نگفتم..من چطور زندم؟ چی کنم این اخلاقات مرخرفم ک هرروز بیشتر و بیشتر داغونترم میکنه کنار بزارم ..؟؟