ظهر خرد و خسته از سرکار اومدم خونه دیدم یه ماشین جلو پارکینگ وایساده رانندشم داخلش
ریموت در پاکینگ رو زدم که متوجه بشه و بره کنار
حدس بزنید چی شد!؟!؟!
گازشو گرفت رفت توی پارکینگ 😳!
همونجا وسط کوچه ماشینو خاموش کردم بدو بدو رفتم پیشش گفتم آقا شما کی هستی اومدی داخل پارکینگ میگه ماله همین ساختمونم گفتم اولا من شما رو نمیشناسم چجور میگید ماله اینجایید؟ گفت مهمون فلان واحدم! میگم خب مهمان اجازه نداره بیاد داخل پارکینگ! ما واسه خودمونم جا نداریم اونوقت شما اومدی اینجا پارک کنی میگه باشه برمیدارم زنم حامله ست نمیتونه از پله بالا بره (حالا مگه ورودی کوچه تا آسانسور چنتا پله داره؟ همش ۵ تا دونه پله)
منتظر وایسادم تا بره بیرون آقا نرفت! صاف جای ماشین من پارک کرد!
خیلی عصبی شدم رفتم بهش گفت آقا برو بیرون این چه وضعشه!! اونم داد زد گفت برو زنیکه ضعیفه پارکینگ باباته مگه؟ گفتم اره پارکسنگ بابامه! خلاصه هی دعوا بالا گرفت آخرم مرتیکه ماشینشو برنداشت منم مجبور شدم ماشینمو توی کوچه زیر آفتاب بزارم 😞 بدبختی اینه که نمیدونم مهمون کدوم واحده وگرنه میرفتم آبروشو میبردم