2733
2739
عنوان

تقصیر منه?یکی بیاد قضاوت کنه

158 بازدید | 16 پست

یکی بیاد قضاوت کنه  امشب حالم خیلی خرابه ,بچه ها هفت ساله ازدواج کردم و روز اول قرار بود خونه جدا برام بگیرن اما مادرشوهرم و خانوادش زدن زیرش و نگرفتن ,و مجبورم کردن ۲سال خونشون کلفتی کنم یک خونه شلوغ و پر از رفت و امد ,

زندگیم بر باد هوا رفت ,شوهرم تا صبح مینشست پیش خواهر و برادرهاش و من همش توی اتاقم.منتظر میموندم تا بیاد دوکلمه باهاش حرف بزنم ,از روز اول ,هم دلش با من نبود ,منم دیگه با هزار زور و بدختی که ,توی تاپیک هام هست نوشتم ,خونه جدا گرفتم ,و با همشون قطع ارتباط کردم بخاطر مشکلاتی که از همه میخوردم ,از هر طرف و شوهرمو پر میکردن و اون با من بی محلی میکرد ,تمام عمرم با بی محلی های اون کذشت ,اما این مدت ,که خونه جدا بودیم بهتر بود ,و تا اینکه چند روز پیش مادرشوهرم به رحمت خدا رفت ,منم باهاشون ارتباط نداشتم ,و شوهرم خیلی ناراحت شد  یعنی بیش از حد ,و تا اینکه رفتم  خونه مادرشوهرم جاریم ,به خاطر اینکه خود شیرینکی کنه ,گفت مادرت قصه زنتو خورد ,و گفت اینم خودمونیم ,حالا ازون روز به بعد شوهرم گفت باید اینجا بمونی توی این خونه ,و من نموندم ,و چون خواهراش ,بهم سلام نکردن ,من نموندم ,چون شوهرم هدفش این بود دوباره من برم زیر اون خونه  گفت من معلوم نیست کی برگردم خونه ,

معلوم نیست چون پدرمو.خواهرم ناراحتن ,فعلا نمیام ,و نیومد اما من تمام روزها رفتم مراسم و کمکشون کردم اما شوهرم کلمه ای باهام حرف نزد ,و جاریم ,انگار هووی منه ,و پیش شوهرم مرتب برای مادرش گریه میکرد ولی من اینکارارو بلد نیستم 

نمی‌دونم چی بگم .شوهرت تازه مادرش رو از دست داده ناراحته درکش بکن باهاش صحبت بکن با زبون خوش و مهربون متوجهش کن که تو تقصیری نداری و در عذاب بودی جواب جاریا و خواهرشوهرات هم نده بسپارشون به خدا 

فقط 29 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
سیاست کثیف جاریت بخوره تو سرش ایشالا

بخدا امشبم شوهرم اومد توی اشپزخونه سریع اومد توی اشپزخونه ,و هاس های گریه کرد  خودشم قبل برام گفته بود که ,چطوری میخوام الکی گریه کنم پیش یکی ولی تونخندی ,ها تا من گولش بزنم 

یه چند روز حالا به خاطر احترام حرف شوهرت بمون و بعد برو جواب هیچ کدوم از حرفهای اونارم نده

دیگه نموندم  حالا که نموندم ,فردا هفتمشه ,دیگه اونم کم لطفی نکرد و منو مادرم و بی اعتنا کرد اونم جلوی جمع 

بخدا امشبم شوهرم اومد توی اشپزخونه سریع اومد توی اشپزخونه ,و هاس های گریه کرد  خودشم قبل برام گ ...

مث اینکه شوهرتم ازون سیاست ارثی برده


باور نکن اونموقع که تو بهش نیاز داشتی اون محلت نداد و الان که اون به تو نیاز داره تو هم محلش نده تا طعمشو بچشه

2740
نمی‌دونم چی بگم .شوهرت تازه مادرش رو از دست داده ناراحته درکش بکن باهاش صحبت بکن با زبون خوش و مهربو ...

نمیتونم خیلی بهم بی اهمیتی کرده  تمام این هفت سال ۱۰ بار منو نبوسیده بگم زشتم نه ,حق من این نیست ,اگر بگم اون میخواد منو کلفت خواهراش کنه و خالا مادرشو از دست داده ,خواهراش مثل مار زخمی اند  انگار من مادرشون.کشتم 

مث اینکه شوهرتم ازون سیاست ارثی برده باور نکن اونموقع که تو بهش نیاز داشتی اون محلت نداد و الان ...

اره ,بمن که بی محلی کرد همه فهمیدن که کلامی بامن حرف نزد ,و بعدشم میموندم هم بیشتر سوارم میشدن ,و اینکه ,شوهرم هیچ جوره پشتم نبوده بخدا روز عروسیم هم همین بلا رو سرم اورد چون من از خواهراش ناراحت بودم و به یک ارایشگاه بد منو برده بودن ,

بنظرم باهاش حرف نزن  با رفتارت بهش نشون بده چقدر در حقت بدی کرده و عذابت داده

تازه من هم تمام بساط شامشونو شستم و رفتم پیش مادرم نشستم شوهرم اصلا نیومد پیش من و مادرم این چند روز ,همش پیش خواهراش وبرادراش بود ,و جاریم ,اما من بازم گفتم میخوای تخم مرغ برات درست کنم ,اما اون گفت نه نمیخورم ,که شنیدم به خواهرزادش گفت تخم مرغ درست کن 

نمی‌دونم چی بگم .شوهرت تازه مادرش رو از دست داده ناراحته درکش بکن باهاش صحبت بکن با زبون خوش و مهربو ...

میدونید واقعا خیلی سخته که اصلا اونها وقتی منو ومادرم میریم این هفت روزه خونشون اصلا سلاممونو بزور جواب میدن ,و باهامون حرف نمیزنن و من این چند بار که رفتم چهار بارش قرص پر پرانول خوردم تا تپش قلبم منظم بشه ,و اصلا زبون خوش من یعنی سوار شدن اونا ,بمن ,واقعا شوهرم توی زندگی هیچ کاری برام نکرده ,هیچ حرکتی هیچ محبتی و من همیشه گفتم درست میشه رفتم یه عمل سنگین انجام دادم که ,بچه دار بشم حالا که ,میخوایم بچه دار بشیم اون خودشو دور کرده ,یعنی از اولشم راضی نبود بچه دار بشیم با اصرار خواهرش ,چون میخواستن طلاقم بدن ,

ایش همون بهتر که تو براش تخم مرغ درست نکردی الکی خودتو برای کسی که براش مهم نیستی تو زحمت ننداز ...

واقعا خیلی سخته ,من فیبروم داشتم و عمل کردم و شوهرم ,میدونه استرس برام بده و بارها بهش گفتم ,پیش اونا منو بی محل نکن  اما قرار بود که بچه دار بشیم اما اون روز به روز بیشتر ازم فاصلا میگیره ,و بیشتردور میشه ,و هنوز هیچ کاری برای بچه دار شدن انجام نداده الان دکتر بمن گفت چهار ماه صبر کن او ن پنج ماهه که اصلا ازم نپرسیده راستی کی بچه دار بشیم ,خلاصه تمام کاراشو عین پازل میزارم کنار هم ,به یه حای بدی میرسم ,از طرفیم همه بهم میگن بچه دار بسه خوب میشه ,و من خیلی درمونده ام 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز