ی بیمارستان رفتیم نوبت گرفتم کارمون تموم شد شوهرم روی ی برگه شماره و اسمش رو نوشت داد بهم گفت بده به اون پرستاره ی دختر بود خوشگل منم گفتم چه لزومی داره بدم ی چشم غره ایی رفت و عصبی شد گفت چون زحمت کشیده بیان شهرمون ما از ی شهر دیگه اومده بودیم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.