این از زندگی خودم ک برای یک کنکور داره جونم بالا میاد ، این از زندگی خواهرم و خواهر زادم ک دست یک روانی و جانی اوفتادن ک حتی جربزه کار کردن نداره ، این از مظلومیت مادرم ، گاهی دوست دارم بمیرم ، هیچ کدوممون زندکی خوبی نداریم ، انقدر غم و غصه زندگی میخورم ک کلا دیگه مغزم توان درس خوندن نداره
بخدا هر بچه ایی هم مشکلات منو داشت و زجرهایی ک کشیده بود ، دانشگاه قبول نمیشد ، تو خانواده ها ی ما کم نیاری بردی ، تو زندگی ما ، فقط داریم تلاش میکنیم زنده بمونیم خدایی زندگی نمیکنیم
گاهی وقتا انقدر دردا بهم هجوم میاره و برای این زندگی درد میکشم ک دوست دارم همینجا زندکی تموم شه و هممون بمیریم ، فقط دردم خودم نیست ، خواهر زادم خیلی گناه داره ، کلا خیلی دلم پر غمه :(💔
کاش خدا هوای ما بدبختا رو هم داشته باشه
خدایی خستم خیلی خستم ، میترسم دور از جوون از فرط این همه فشار دیوونه بشم